تمامي حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ شامل متون, اشعار, آهنگ ها, عكس ها, هدايا و پيام ها متعلق به خانومي مي باشد. همه همش.

My English Weblog
Last update: Friday, May 23
Title: Modern Age Iran, Islamic Revolution



نوشته هاي قبلي
Please come to my new weblog at http://blog.imiran.com
Saturday, April 24

● استعفانامه‌ی بهزاد نبوی را خواندم. پرسش‌های زیادی برانگیخت که نوشتن‌شان از حوصله‌ی‌ خودم و این رسانه بیرون است. اما یکی‌شان مدت زیادی‌ست ذهنم را مشغول داشته است. اواخر متن، اشاره‌ای دارد به رابطه‌ی اصلاحات و قانون اساسی. بر این باور است که قانون اساسی موجود، علی‌رغم كاستی‌های قابل اصلاحش، چارچوب قابل قبولی براي تداوم اصلاحات است. می‌گوید: " مشكل اصلی امروز ما قانون اساسی و ساختار حقوقی قدرت نبوده، بلكه مشكل تاريخی ساختار واقعی قدرت است. مادام كه اين ساختار تغيير نكند، اصلاح قانون اساسی نمی‌تواند ضامن تحقق مردم‌سالاری باشد."

این جمله‌ها را که می‌خوانم، احساس می‌کنم موانع تداوم اصلاحات، برآمده از قدرتی‌ست که خلاف قانون اساسی عمل می‌کند. اما در متن آقای نبوی که نگاه می‌کنم نمونه‌ای از این عمل خلاف قانون اساسی نمی‌یابم. اشاره‌هایی هست به رهبری، شورای نگهبان و قوه‌ی قضاییه که سدسازی کرده‌اند ولی کجای این سدسازی‌ها خلاف قانون اساسی بوده است؟ اگر می‌خواهید انتخابات را فرمایشی و مجلس را نمایشی بنامید، بنامید ولی به گمانم مواردی مانند فراقانون بودن رهبر، نظارت استصوابی، رد کردن مصوبات مجلس، بستن مطبوعات، دست‌گیری اصلاح‌طلبان و مواردی از این قبیل با توجه به اصل ۹۸ قانون اساسی که تفسیر قانون اساسی را بر عهده‌ی شورای نگهبان می‌داند، مخالف قانون اساسی نیست.

کسی که مشکل موهوم و نامعلومی دارد، نمی‌تواند راه مناسبی برای حل مشکلش بیابد. سردرگم می‌ماند و توانش را تلف می‌کند. معلوم کردن مشکل، اولین فایده‌اش این است که از سردرگمی و اتلاف توان رهایی می‌یابی. به نظرم "ساختار واقعی قدرت" نمونه‌ای از مشکل نامعلوم است.

........................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home